به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محسن اراکی در سی و چهارمین جلسه درس خارج فقه، ظلم اجتماعی را بررسی کرد و گفت: ظلم اجتماعی به این معناست کسی که غاصبِ مقام حاکمیت و ولایت امرِ بدون حق باشد، چنین ظالمی که ظلم اجتماعی کرده است و با تصدی چنین جایگاهی بهطور غاصبانه ظلم به اموال و انفس و اعراض کرده است، یعنی خود تصدی چنین است ولو اینکه عملاً کاری نکند و یا کاری از دست او برنیاید خود این تصدی ظلم است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: لذا ما گفتهایم که حال در مثل افرادی مانند عمر بن عبدالعزیز و برخی دیگر که بعضی مدعی هستند که عادل بوده است ما میگوییم که خیر؛ بلکه بزرگترین ظلم تصدی بلاحق و تصدی بدون اذن خداست.
وی در مورد غصب ولایت، تصرف و تعرض ناحق در اموال و انفس و اعراض اظهار داشت: نکته جواز تعرض این است که ظالمی که بدون داشتن حق، متصدی امر ولایت شده است این شخص به دلیل اینکه متصرف است از باب قاعده «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم» [تعدی کرده است]؛ به دلیل اینکه این کسی در این جایگاه قرار گرفته است خود تصدی این جایگاه تصرف در اموال و انفس و اعراض است بنابراین معنایی ندارد که ما برای عرض او حرمتی قائل شویم. البته نمیخواهیم بگوییم که عمومی است اما فرض کنید که دیگر او مشمول حرمت غیبت نیست اگر هم بگوییم که آیه غیبت اطلاق دارد.
خلاصه جلسه گذشته
آیت الله اراکی در جلسه گذشته حق مالکیت در مورد خداوند را مورد بررسی قرار داد و گفت: این حق ذاتی است، یعنی عقل میگوید خدای متعال بالذات مالک است و نمیتوانیم از او این حق را بگیریم. این حق ذات برای خدا ثابت است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: اگر ما برای خدا این حق را قائل ندانیم پس برای هیچ موجودی هم نمیتوانیم این حق را قائل باشیم؛ چون همه اینگونه حقها متکی بالذات هستند. ما باید یک حق بالذات داشته باشیم تا از آن حق حقوق فرعی متفرع شود. اگر ما به اینکه یک حق بالذات وجود دارد قائل نشویم، نمیتوانیم برای کسی دیگر هم قائل باشیم.
وی افزود: اما این حق عقلاً برای خدا ثابت است. شرعاً هم اینهمه آیات صریح وجود دارد، برای مثال وقتی خداوند متعال میفرماید «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٍ».
عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: آیات دال بر اینکه خدا، مُلک مطلق دارد یعنی ولایتش مطلقه است و هیچ قید و حدی هم ندارد؛ فراوان است؛ «وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ»، «لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرِ». در این موضوع آیات با هم فرق میکند؛ در آیه قبل «ما بینهما» آمده است و در این آیه «ما فیهن» آمده است.
آیت الله اراکی در مورد نهی قرآن کریم از مطلق اعتدا گفت: نهی از مطلق اعتدا در قرآن کریم فراوان آمده است؛ یعنی اگر معلوم شد تصرف در مال و عرضِ غیر اعتداست و به اذن احتیاج دارد، این کار تجاوز از مرز مشروع است. در قرآن کریم عدم تعدی به صورت مطلق آمده است؛ «وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ». معتدی و اعتدا یعنی تجاوز به حریم دیگران. تجاوز به حریم هم به معنای حریم ناموسی یا حریم عرض و حریم اقتصادی و حریم نفس است؛ در سوره بقره هم همین موضوع آمده است: «وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ»
متن تقریر این جلسه را در ادامه میخوانید:
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
خروج مرتکب ظلم اجتماعی از اصاله الحرمه
بحث شد که مستثنیات آیه «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً» قاعده عمومی اصالة الحرمة در اعراض و اموال و انفس است یعنی اصل حرمت تعرض به عنواع مختلف آن است. بحث در فقه فرهنگ بیان و گفتارهاست، لذا بیان کردیم که اصل در تعرض به سوء به هر کس و هر شیئی حرمت است. همچنین بیان شد که از این حرمت استثنائاتی داریم که از این حرمت خارج شده است.
اولین استثناء همان است که در آیه آمده که «إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ» است. منتها بحث شد که «إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ» ظهور و اختصاص دارد در همان دایره ظلمی که به او شده است. دلیل هم همان آیه کریمه قرآن است. البته ادله روایاتی هم در این باب آمده است که نیاز به بحث آنها نیست.
عنوان دوم، ظلم اجتماعی است؛ به این معنا که کسی که غاصبِ مقام حاکمیت و ولایت امرِ بدون حق باشد، چنین ظالمی که ظلم اجتماعی کرده است و با تصدی چنین جایگاهی بهطور غاصبانه ظلم به اموال و انفس و اعراض کرده است، یعنی خود تصدی چنین است ولو اینکه عملاً کاری نکند و یا کاری از دست او برنیاید خود این تصدی ظلم است.
لذا ما گفتهایم که حال در مثل افرادی مانند عمر بن عبدالعزیز و برخی دیگر که بعضی مدعی هستند که عادل بوده است ما میگوییم که خیر؛ بلکه بزرگترین ظلم تصدی بلاحق و تصدی بدون اذن خداست. ما در محل خود و خصوصاً در فقه نظام سیاسی به تفصیل مطرح کردهایم که شرکی که در قرآن کریم که از آن به شرکی تعبیر میشود که لا یغفر الله؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِه» آن شرک لا یغفر همان شرک در ولایت امر است.
خود اینکه انسان کسی را غیر از کسی که خداوند متعال معین کرده است را ولی امر بداند شرک است. حال چه آنکه خود او این مقام را برای خود در نظر بگیرد و یا اینکه دیگران برای او چنین مقامی را در نظر بگیرند. لذا آن شرک لا یغفر همین شرک است.
مراد از عبارت «یعبدون من دون الله» در اغلب آیات قرآن اطاعت از غیر خداست
همچنین بیان کردهایم که در قرآن کریم مراد از عبادت در همه «یعبدون من دون الله» یا اغلب قریب به اتفاق آنها اطاعت است؛ یعنی یطیعون من دون الله، یعنی کسانی که حق اطاعت ندارند. در آیه کریمه عنوان ظالم به این افراد اطلاق میشود.
در خود قرآن کریم هم عنوان ظالم به صورت مطلق همین است؛ «احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ * وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ * ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ» این آیات و آیاتی دیگری که در همین عرصه و همین راستا هستند که فراوانند. برای مثال؛ «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرِ».
سلطان به معنای حجت و دلیل است و گفتهایم که این عبادت به معنای طاعت است و الا این آیهای که میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» مگر بنیآدم برای شیطان نماز میخوانند؟! پس اگر عبادت به معنای نماز و روزه و این موارد باشد که این بین مردم رسم نبوده است که [که برای شیطان این کار را کنند] تا خداوند متعال بفرماید که عهد من با شما این بود که شیطان را نپرستید. پرستیدن در اینجا به معنای اطاعت کردن است، یعنی فرمان او را بپذیرند.
در جای دیگر هم میفرماید: «إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَریداً * لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیباً مَفْرُوضاً * وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً» عبادت شیطان این است که او امر میکند و دیگران دستور او را اطاعت میکنند و معنای عبادت شیطان این است. خلاصه عبادت در قرآن کریم و عبادت مشرکانه این است که انسان غیر از خدا را اطاعت کند بدون اینکه خدا اذن به اطاعت او داده باشد.
کسی که خداوند او را در همچنین مقامی قرار نداده است چنین شخصی در اعراض و انفس و اموال مردم تصرف کرده است آن هم به صرف همین تولی که این تولی تصرف غاصبانه است. لذا به دلیل اینکه چنین است او اصلاً حرمتی ندارد، یعنی کسی بخواهد غیبت او را کند. خلاصه ادله غیبت و ادله جهر بالسوء شامل چنین ظالمی نخواهد شد.
دلایل روایی خروج غاصب ولایت و حکومت از اصاله الحرمه
حال برای تأیید این موضوع هم به چند روایت اشاره میکنیم؛ این روایت صحیحه است ولو به لحاظ یک طریق؛ مرحوم شیخ کلینی نقل میکند: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ (از این به بعد طریق دیگری دارد:) وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ جَمِیعاً (یعنی بعض اصحاب از یک سوء و ابن ابی عمیر از سوی دیگر هر دو از) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ: أَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَی مَا یَرَی مِنَ الْأَذَی وَ الْخَوْفِ فَهُوَ غَداً فِی زُمْرَتِنَا فَإِذَا رَأَیْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَادَ وَ رَأَیْتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلُقَ وَ أُحْدِثَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ وَ وُجِّهَ عَلَی الْأَهْوَاءِ وَ رَأَیْتَ الدِّینَ قَدِ انْکَفَأَ کَمَا یَنْکَفِئُ الْمَاءُ وَ رَأَیْتَ أَهْلَ الْبَاطِلِ قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَی أَهْلِ الْحَقِّ وَ رَأَیْتَ الشَّرَّ ظَاهِراً لَا یُنْهَی عَنْهُ وَ یُعْذَر أَصْحَابُهُ.
این همان چیزی که در حال حاضر ما در جامعه خود میبینیم؛ کسی خلافی میکند، اگر کسی او را نهی از منکر کند مردم به جای این کسی که خلاف کرده است بتازند به کسی که نهی از منکر کرده است میتازند و برای خلافکار عذرتراشی میکنند.
وَ رَأَیْتَ الْفِسْقَ قَدْ ظَهَرَ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَأَیْتَ الْمُؤْمِنَ صَامِتاً لَا یُقْبَلُ قَوْلُهُ وَ رَأَیْتَ الْفَاسِقَ یَکْذِبُ وَ لَا یُرَدُّ عَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ فِرْیَتُهُ وَ رَأَیْتَ الصَّغِیرَ یَسْتَحْقِرُ الْکَبِیرَ وَ رَأَیْتَ الْأَرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ وَ رَأَیْتَ مَنْ یَمْتَدِحُ بِالْفِسْقِ یُضْحَکُ مِنْهُ وَ لَا یَرُدُّ عَلَیْهِ قَوْلَهُ وَ رَأَیْتَ الْغُلَامَ یُعْطِی مَا تُعْطِی الْمَرْأَةُ وَ رَأَیْتَ النِّسَاءَ یَتَزَوَّجْنَ النِّسَاءَ وَ رَأَیْتَ الثَّنَاءَ قَدْ کَثُرَ وَ رَأَیْتَ الرَّجُلَ یُنْفِقُ الْمَالَ فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ فَلَا یُنْهَی وَ لَا یُؤْخَذُ عَلَی یَدَیْهِ وَ رَأَیْتَ النَّاظِرَ یَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّا یَرَی الْمُؤْمِنَ فِیهِ مِنَ الِاجْتِهَادِ وَ رَأَیْتَ الْجَارَ یُؤْذِی جَارَهُ وَ لَیْسَ لَهُ مَانِعٌ وَ رَأَیْتَ الْکَافِرَ فَرِحاً لِمَا یَرَی فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یَرَی فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَادِ وَ رَأَیْتَ الْخُمُورَ تُشْرَبُ عَلَانِیَةً وَ یَجْتَمِعُ عَلَیْهَا مَنْ لَا یَخَافُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَأَیْتَ الْآمِرَ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِیلًا وَ رَأَیْتَ الْفَاسِقَ فِیمَا لَا یُحِبُّ اللَّهُ قَوِیّاً مَحْمُوداً وَ رَأَیْتَ أَصْحَابَ الْآیَاتِ یُحَقَّرُونَ وَ یُحْتَقَرُ مَنْ یُحِبُّهُمْ (ظاهراً مراد از اصحاب آیات یعنی اصحاب علوم الهی) وَ رَأَیْتَ سَبِیلَ الْخَیْرِ مُنْقَطِعاً وَ سَبِیلَ الشَّرِّ مَسْلُوکاً… ْ (روایت مفصل است تا به این قسمت میرسد:)
وَ رَأَیْتَ أَعْلَامَ الْحَقِّ قَدْ دَرَسَتْ فَکُنْ عَلَی حَذَرٍ وَ اطْلُبْ إِلَی اللَّهِ النَّجَاةَ وَ اعْلَمْ أَن النَّاسَ فِی سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا یُمْهِلُهُمْ لِأَمْرٍ یُرَادُ بِهِمْ فَکُنْ مُتَرَقِّباً وَ اجْتَهِدْ لِیَرَاکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی خِلَافِ مَا هُمْ عَلَیْهِ فَإِنْ نَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ کُنْتَ فِیهِمْ عُجِّلْتَ إِلَی رَحْمَةِ اللَّهِ وَ إِنْ أُخِّرْتَ ابْتُلُوا وَ کُنْتَ قَدْ خَرَجْتَ مِمَّا هُمْ فِیهِ مِنَ الْجُرْأَةِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ.»
روایت دیگری هم در همین سبک و سیاق آمده است که عمده آنچه در این روایت مطرح شده و آنچه در این مراتبی که در روایت آمده است همه نشئت گرفته از همان «وَ رَأَیْتَ الْحُدُودَ قَدْ عُطِّلَتْ وَ عُمِلَ فِیهَا بِالْأَهْوَاءِ وَ رَأَیْتَ الْمَسَاجِدَ قَدْ زُخْرِفَت» است که همه این موارد فرع انحراف ولایت از مسیر اصلی خود است که همه این آثار بر آن بار میشود و این فسادها همه در نتیجه انحراف از مسئله ولایت است.
غصب ولایت، تصرف و تعرض ناحق در اموال و انفس و اعراض
نکته جواز تعرض این است که ظالمی که بدون داشتن حق، متصدی امر ولایت شده است این شخص به دلیل اینکه متصرف است از باب قاعده «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم» [تعدی کرده است]؛ به دلیل اینکه این کسی در این جایگاه قرار گرفته است خود تصدی این جایگاه تصرف در اموال و انفس و اعراض است بنابراین معنایی ندارد که ما برای عرض او حرمتی قائل شویم. البته نمیخواهیم بگوییم که عمومی است اما فرض کنید که دیگر او مشمول حرمت غیبت نیست اگر هم بگوییم که آیه غیبت اطلاق دارد.
البته بر سر اصل اینکه آیه غیبت اطلاق دارد حرف است به دلیل اینکه ظاهر این است که خطاب به مؤمنین بما هم مؤمنون است؛ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ» خب المؤمن اخ المؤمن است زیرا «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
پس از ظاهر آیه نمیشود اطلاق استفاده کرد. منتها ما بنا بر خروج اصل حرمت بحث میکنیم که چه چیزی موجب خروج از اصالة الحرمة میشود. برای خروج از اصالة الحرمة در کسی که ظالم است به معنای اینکه ولایت را برای خود معتقد شده و یا متصرف شده است؛ این شخص به دلیل اینکه با این تصرف خود تصرف در اعراض و انفس و اموال کرده است [دیگر حرمتی ندارد.]-به دلیل اینکه مقام ولایت مقام سلطه بر اعراض و اموال است البته سلطه در محدوده ما امرالله به است- همین تصرف در این موقعیت که خود تصرف در اموال و اعراض هم است لذا نمیتوان قائل به حرمت برای او شد.
این موضوع از باب مفسده هم نیست بلکه از باب «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم» است. این موضوع را ما گفتهایم که این قاعده میگوید حرمت کسی که حرمتی را شکسته است دیگر نمیتوان آن حرمت را برای او نگه داشت، یعنی این حرمت برای او به وسیله اسلام از او سلب شده است.
میفرماید: «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم» این «فاعتدوا» میفرماید همان کاری که در شرایط عادی حرام است حلال میشود و برای مثال غیبت کردن او حلال میشود. اصالة الحرمةای که ما بیان کردیم؛ یعنی این اصالة الرحمة در حق او جریان ندارد به دلیل اینکه میفرماید: «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم». اگر این ظالم متصرف شده است و مقام ولایت را غصب کرده است با غصب مقام ولایت تصرف کرده است، خود این تصرف، تصرف در اعراض و اموال و انفس است لذا دیگر حرمت نخواهد داشت./905/422/ح